گلدون و دندون پزشکی و بارون

ساخت وبلاگ
سلام 

بالاخره پیش بینی هوا شناسی درست از آب در اومد و هوا بارونی برفی شد.می خواستم از اپن فروشنده جلو در مترو کل بخرم فقط نرگس داشت یک آقایی اومد تند و سریع دو تا تراول پنجاه تومانی داد و همه نرگس ها رو برد رز های آبی تنها موندند و من به آدمی فکر کردم که قراره اون همه نرگس رو بغل کنه و پر از ذوق بشه .دوست نداشتم پله های مترو رو برم پایین وسوسه راه رفتن زیر بارون با پالتو خیلی وسوسه کشنده ای است از پله های پشت ایستگاه پایین اومدم و موزیک بارون رو توی گوشم پلی کردم با دست هایی در جیب به سمت میدون رفتم دلم باقالی می خواست اما تنهایی که باقالی نمی خورند پاساژ کیش رو دور زدم اما شلوار سبز نداشت.دلم داره پر پر می زنه برای قرارهای عصر بعد از کار برای کشتن لحظه ها تا رسیدن به ساعت پنج .

باید برم دندون پزشکی اما مثل سگ می ترسم باید منتظر بمونم مینا امتحاناتش تموم بشه با منه ترسو بیاد دندون پزشکی یک گلدون جدید هم خریدم که می خواستم هدیه اش بدهم اما موند برای خودم .

پ.ن

ما دیگه اون نوجوونای قدیم نیستیم که با شنیدن سینوس کسینوس خندمون بگیره،
بزرگ شدیم،نه؟
بچه کوچیکا بهمون میگن خاله،عمو..
قدمون چند هوا بلندتر شده،
دیگه دستمون به کابینت بلندای آشپزخونه میرسه و پامون به گاز و کلاچ...
بعضیامون انقدر بزرگ شدن رفتن پی سیگار،
بعضیامونم نه،دیدن غم و غصه شون دود کردنی نیست،نشستن خوردنش!
ما دیگه روزای برفی لیز نمیخوریم،
نه که زمینِ یخ زده لیز نباشه ها،
فقط یاد گرفتیم باید با احتیاط قدم برداریم که با مخ نریم تو زمین...
قلبامون چی شد راستی؟؟
بعضیامون دل شکستن،خیلیامون دل شکسته ن،بعضیامون دل باخته و بعضیامون دل تنگ...
ما خیلی وقته که دیگه بچه نیستیم،
ولی پیر شدیم یا بزرگ ؟؟
اینه که جای بحث داره...:)

باید عادت کنم به روزانه نویسی...
ما را در سایت باید عادت کنم به روزانه نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadeh002 بازدید : 98 تاريخ : جمعه 3 اسفند 1397 ساعت: 15:36