برد تیم ایران و برف بازی

ساخت وبلاگ

سلام
هیچ کدوم از دانشجوهام به نمره ای که گرفته اعتراض نداشت خدا رو شکر تا ساعت دوازده و نیم همه نمره ها رو نهایی کردم و سایت رو بستم ترم جدید هفته آخر بهمن شروع میشه طبق برنامه ای که بهم دادند دو روز اول هفته کلاس دارم و الان حالم گرفته است و خب کاری هم از دستم بر نمی یاد به آخرش فکر می کنم که خرداد کلاس ها تموم میشه نمره ها رو نهایی می کنم و تمام واقعا نمی دونم چرا دانشگاه و درس دادن برام جذاب نیست با اینکه هر ترم هم آدم ها عوض می شوند هم درس ها تغییر می کنه بچه ها حرف می زنند و کلا محیط دانشگاه محیط پویا و پر تحریکی نسبت به جاهای دیگه است ولی برای من جذاب نیست.

چقدر خوب شد که برف اومد،رفتیم برف بازی آدم برفی درست کردیم چایی خوردیم بعد هم آش درست کردیم تا ساعت سه و نیم بامداد حرف زدیم سیگار کشیدیم خاطره بازی کردیم درباره خودمون و آینده و اتفاق های پیش رو تحلیل کردیم توی حرف هم پریدیم یاد بچه هایی افتادیم که رفتن خارج با مریم تصویری حرف زدیم،نقشه کشیدیم برای رفتن،برای پولدار شدن و بعد هم همون جا کنار بخاری دور گرما خوابمون برد صبح جمعه من از همه زودتر بیدار شدم نه اینکه آدم سحر خیزی باشم نه بابا ماهیچه پام توی خواب گرفته بود و با درد بیدار شدم ولی زود خوب شد رفتم دست و صورتم رو شستم و پنجره رو باز کردم و با دیدن اون همه برف شوکه شدم شب که ما خواب بودیم برف اونقدر بارید بود که همه جا سفید پوش شده بود چایی دم کردم بعد هم رفتم سراغ املت صبح روز جمعه گوجه ها رو که پوست می گرفتم یادم افتاد یک جایی خونده بودم که برف صداها رو جذب می کنه و سکوت برقرار میشه برف پاک کن خیلی خوبی هم هست اصلا قبول دارید آدم ها توی برف و بارندگی مهربون میشوند؟؟ چایی تازه دم و املت آزاده پز خوردیم چتر شدیم روی گوشی هامون یک عالمه عکس و استوری گذاشتیم و بعد راه افتادیم سمت خونه مصطفی استوری هام رو دیده بود ریپلای کرده بود که کجا بودید من هم اصلا ندیده بودم و جواب ندادم رسیدم خونه دوش گرفتم لباس ها رو شستم لپ تاپم رو زدم به شارژ یک عالمه ورق و روزنامه روی میز تلنبار شده بود همه رو سر و سامان دادم بعد که میخواستم بخوابم پیامش رو دیدم اومدم جواب بدم که متوجه شدم اااا من رو بلاک کرده خدا رو شکر.

بچه ها دارن فوتبال نگاه می کنند،میخوام از فرصت استفاده کنم و یک پست بنویسم صوتی گزارشگر فوتبال خیلی روی مخ منه محمد رضا احمدی جیغ و دادهایش و جو دادن هایش هم فیک و مصنوعیه به نظرم گل اول رو میخوریم تلفنم زنگ میخوره گفتن بیا پایین بسته داری یک تنگ خوشگل در از نرگس های خوشبو کارت روش رو می خونم و تشکر می کنم آقای پیک همین جوری من رو نگاه می کنم میگم ببخشید چقدر باید تقدیم کنم میگه هیچی فقط تایید کرده بودند که خودتون تحویل بگیرید موندم که تحویل بگیرید از پله ها که میرم بالا همه حواسشون به بازی فوتبال ایران و ژاپن است گلدون خوشگل رو میگذارم کنار دستم و می نویسم هنوز نیمه دوم شروع نشده. قرار می گذاریم بقیه اش رو بریم پالادیوم باید آقای رضایی رو ببینم و یکم نمی تونم پروژه شون رو انجام بدهم پالادیوم غوغاست فودکورت جای سوزن انداختن نیست. آقای رضایی خیلی اصرار می کنه اما با دلیل و مدرک متقن خواسته اش رو رد می کنم ایران پنالتی میگیره گل دوم پالادیوم رو می بره روی هوا همه دارن می‌خندند چقدر به ابن خوشحالی دسته جمعی احتیاج داشتیم پای فوتبالیست ها درد نکنه واقعا زحمت کشیدند.

پ.ن:کلمه ها قدرت آزار دادن کسی رو ندارن!
گوینده‌ی اون کلماته که قدرت داره؛ هر چه عزیزتر، قدرتمندتر

باید عادت کنم به روزانه نویسی...
ما را در سایت باید عادت کنم به روزانه نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadeh002 بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 22:35