هیچ وقت تسلیم نشدم

ساخت وبلاگ

سلام

شهریار رو فقط همین چند روز دوست دارم هوایش خنک و خوبه و درخت هایش پر از شکوفه های سفید و صورتی کم رنگ و پررنگ یاس های زرد هم غرق در گل هستند سر ظهر از کلاغ ها هم خبری نیست فقط گنجشک ها اون دور دورها لابه لای درخت ها با هم حرف می زنند و جیک جیک می کنند.خلاصه که نشستم یک گوشه از بهشت انگار.

مامان و خاله یک عالمه لباس و سبزی خشک نخود و لوبیا و ماکارونی و روغن و رب و آرد و شکلات و شیرینی برای مجیر و خانواده اش آوردند هایده خانم هی می‌ره و می یاد کیسه پلاستیکی ها رو می‌بره و دوهزار و سیصد بار تشکر می‌کنه،این خانواده واقعا وفادار هستند همیشه توی همه مراسم های ما پای کار بودند هیچ وقت زیاده خواهی نکردند جالبه که همه خانواده هم دوستشون دارند قدرشناسند دخالت نمی کنند حرف بی جا نمی زنند توقع بیجا ندارند و همیشه همیشه همیشه هم همراه هستند.

نشستم توی آفتاب باحال بهاری و موهام رو سپردم به دست نسیم خنکی که پوست صورتم رو قلقلک میده مامان و خاله دارن وسیله جا به جا می کنند بابا و شوهر خاله ام هم نمی دونم پای کدوم درخت ایستادند و دارن نظر کارشناسی و کشاورزی می دهند هایده خانم میگه هوا عالیه ولی خوب کاری نکردید موهاتون رو کوتاه کردین حیف نبود اون همه موی بلند رو قیچی کردید؟؟ دست میکشم توی موهام و با لبخند میگم حیف از عمر و جوونی هایده خانم ولی خدایی موهام خراب شده بود،کوتاهشون کردم که تقویت بشوند با تعجب نگاهم می‌کنه و میگه خانم دکتر مگه مو خراب میشه میگم آره دیگه هی رنگ روی رنگ گذاشته بودم موهام پوسیده شده بود باید به مو رسید تقویتش کرد ولی این کار رو نکردم موهام خراب شد مجبور شدم کوتاهش کنم توی چشم هایش می خونم که اصلا متوجه حرف هام نمیشه میگم ول کن مهم نیست باز موهام بلند میشه لخت و بلند بعد هم میگم راستی توی اون گونی یک عالمه کفشه اصلا نمی دونم چه کفشی هم مامان هم خاله بالاخره رضایت دادن که کفش ها رو سر و سامون بدهند نمی دونم چقدر داغون هستند اجر دوست داشتی برشون دار اگر هم نه که بگو‌ بریزمشون دور هم کفش پاشنه دار داره هم صندل و چند جفت هم کتونی با چشم های نخودیش می‌خنده و میگه واقعا شرمنده شدم این همه خوراکی چرا زحمت کشیدید آخه ؟میگم تخمه و ذرت هم هست مامان و خاله دیگه پیر شدند بچه ها هم که نیستند شما عیالوار هستید به دردتون میخوره هایده خانم می‌ره سمت خونه اش پاهام رو دراز می کنم تو آفتاب حالا سرم توی سایه است کارگرها درختها رو هرس می کنند صدای مامان و خاله هم می یاد که دارن درباره یک چیزی بحث می کنند چشم هایم رو می بندم دیگه آزاده رویا باف نیستم.

آخر سال مصطفی زنگ زد که پول لازم داره گفتم ندارم گفت حالا یک پرس و جو کن یکهو نگو ندارم گفتم ندارم زود بهت گفتم که از جای دیگه جور کنی به امید نمونی گفت تو نمی‌خوای پول بدی وگرنه برایت کاری نداره پول جور کردن جواب ندادم دیگه بعد از این همه سال یاد گرفتم که هرحرفی جواب نداره گاهی وقت ها سکوت از هزار تا فحش خواهر و مادر و نفرین و نصیحت بیشتر کارایی داره،دو روز بعد از این مکالمه زنگ زد سلام و احوال پرسی با صدای شاد و بشاش بعد هم گفت زنگ زدم خداحافظی کنم گفتم به سلامتی کجا داری میری گفت دارم میرم استانبول گفتم تنها؟ گفت نه بابا با خانواده فاطمه دهنم رو اسفالت کرده که دو ساله یک مسافرت نرفتیم دیگه بلیط گرفتم و به عنوان عیدی سورورایزش کردم گفتم خدا رو شکر چقدر خوشحال شدم انشالله خیلی بهتون خوش بگذره و تمام .توی تعطیلات کسالت بار عید داشتم استوری ها رو نگاه می کردم دیدم خانوم مصطفی از سفره هفت سین خونشون استوری گذاشته ریپلای کردم و عید رو تبریک گفتم در جا جواب داد گفتم خوش میگذره حسابی گفت نه بابا یک کرج نتونستیم بریم مصطفی رو که میشناسی یک روده راست توی شکمش نیست گفتم ااا مگه مسافرت نمیخوای بری گفت نه میگه امسال پول ندارم شما من که غریبه نیستید اسفند ماه ماشینش رو فروخت گفت میخرم می‌خرم تا شب سال نو دوچرخه هم نتونست بخره سوم عید رفتم کرج خونه مامانم ۲۴۰ هزار تومن پول اسنپ شد کند روز موندم بعد هم با دو تا بچه کوچک با مترو برگشتم کرج برایش نوشتم عیب ندارد امسال اوضاع و احوال مالی و اقتصادی خوب نبود قطعا دست و بالش باز بشه جبران می کنه از قصد رفتم استوری های مصطفی رو هم نگاه کردم از حرم امام حسین چند تا استوری گذاشته بود با مداحی هیچ وقت متوجه نشدم آدم ها چرا دروغ میگن اصلا زندگی شخصی ماها به بقیه چه ربطی داره من ازدواج نکردم ،پول هام رو کجا هزینه میکنم؟ چرت گوشیم فلان برند نیست چی میخورم چی تی پوشم به بقیه چه ربطی داره خلاصه که کلی ناامید شدم از آدم ها.

ماه رمضون امسال خیلی خوب بود هم هوا خوبه هم از گیر و گورهای سال های قبل خبری نیست مغازه ها و رستوران ها باز هستند البته که اداره اماکن یک پولی گرفته و اجازه داده که مغازه ها با پرده برزنتی به شرطی که داخل معلوم نباشه فعالیت کنند واقعا با ابن راه کارها مثال پول بر هر درد بی درمان دواست پی می‌برم پول لامصب هر گره ای رو باز می‌کنه برای هر اتفاق مذهبی و آیینی هم یک راهکار دور زدن پولی هست مثلا می تونی همه ی سال دروغ بگی زیر آب بزنی با ناموس مردم عشقبازی کنی بعد شب دهم محرم دو تا گوسفند جلو دسته عزادارها بزنی زمین و ابن طوری همه گناهانت پاک بشه و تمام خلاصه که چون فرشته و عاطفه تهران بودند یک روز رفتیم پیک نیک سه ساعت و نیم روی تخته سنگ ها نشسته بودیم و بحث میکردیم اون هم نه بحث سیاسی و اجتماعی ها نه بابا داشتیم ماجرای محل کار رو مرور می کردیم بعد هم چایی خوردیم آب بازی کردیم چند تا عکس مسخره بازی توی کوه و کمر انداختیم و رفتیم خونه بنفشه نودل خوردیم.

دارم تلاش می کنم باز روزانه بنویسم سال ۰۳ برام سال نوشتن باشه انشالله احتیاج به تمرین و تشویق دارم

پ.ن من هیچ وقت تسلیم نشدم!
خسته چرا..
اما تسلیم نه!
یه شبایی تا صبح اشک ریختم، از درد چشمام رو نبستم ،هی خاطرات رو مرور کردم اما صبحش با لبخند بلند شدم و انگار نه انگار که اون آدم دیشبی خودم بودم.
کم آوردم؛ولی جا نزدم!
با همه‌‌ی دردها ادامه دادم،حتی وقتایی که می‌دونستم ممکنه تهش هیچی نباشه!
ادامه دادم؛ تا سرم پیش خودم بالا باشه!
ادامه دادم تا اگه نشد به خودم بگم:
«فدای سرت، مهم اینه که تو تلاشت رو کردی..!»
بخاطر همینم هیچوقت نه پشیمونم، نه افسوس میخورم و نه منتظر کسی هستم که بیاد و نجاتم بده! ناجی من همیشه خودم بودم و بس..

باید عادت کنم به روزانه نویسی...
ما را در سایت باید عادت کنم به روزانه نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadeh002 بازدید : 15 تاريخ : شنبه 1 ارديبهشت 1403 ساعت: 16:13