تولدانه ۰۳

ساخت وبلاگ

سلام

بی خواب شدم دقیقا اپشن خواب بدنم خاموش شده قهوه هم نمی‌خورم که همه چی رو بندازم گردن قهوه خوردن های وقت و بی وقت ولی در کل اصلا خواب از چشم هام فرار کرده ابن همه از علایم پیری است و باید باهاش کنار بیام.از وسط خرداد دارم کادوی تولد می گیرم امسال که خیلی بی تفاوتم درباره تولد یک کسایی تولدم رو تبریک می‌گویند و یادشون هست که کلا برگ هام ریخته اصلا باورم نمیشه کسی که چند سال پیش با هم همکار بودیم تولدم رو یادش باشه و تبریک هم بگه خلاصه که فردا بدنیا می یام و تولد ۰۳ هم تموم میشه باشد که رستگار شوم.

حالا که یک سال دیگه پیرتر شدم یک اعتراف رو راستانه بکنم اگه ریسک نکنیم، اگه نخندیم، اگه همش مراقب باشیم، اگه اشتباهی نکنیم، اگه زندگیو دو دستی بچسبیم و سخت بگیریم، اگه فقط برای دیگران زندگی کنیم، اگه خاطره های خنده دار نسازیم؛اونوقت واقعا خوشحال هستیم؟فکر نمی‌کنیم.پس جهنم و ضرر، میخوایم انجامش بدیم؟ انجامش بده. مهم نیست چه کاری، کوتاهی مو؟ کوتاه کن، رنگش کن اصلا یه مدل جدید اختراع کن. دوستش داری؟ بهش بگو. ازش بدت میاد؟ قطع رابطه کن. اصلا پاشو برو جاهای جدید، وسط خیابون بخند و بدو، برو تو کوه از ته دلت جیغ بزن، واسه خودت گل بخر، برو رنگ بخر تختتو رنگ کن، دیوارو رنگ کن؛ هر کاری که می‌خوای بکن، زندگی کن! فقط شُل کن و لذت ببر؛ همونی باش که می‌خوای باشی، خودت باش.واقعا اینکه آدم خودش باشه خیلی کار سختیه خیلی زیاد ولی خیلی لذت بخشه.

کادوهای تولدم بیشتر نقدی بود بخشی هم همون چیزهایی که توی لیست نیازمندی هام نوشته بودم تا بخرم از هندزفری و دمپایی رو فرشی تا روتختی بنفش و کتاب و اینها یک کادوی سورپرایزی هم دارم که یک سفر تنهاییه البته که من چون فضول هستم زود فهمیدم ولی قسم می خورم اونقدر ذوق کردم که اصلا باورشون نشد من می دونستم باید عادت کنم به روزانه نویسی...

ما را در سایت باید عادت کنم به روزانه نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadeh002 بازدید : 60 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 15:08