استخر و آشکده و پنج شنبه و برف

ساخت وبلاگ
سلام 

چقدر دوست داشتم بنویسم ولی دقیقا توی ماشین شارژ گوشیم تموم شد و تا پاور بانک رو روشن کنم و شارژ بشه رسیدیم خونه ساعت سه و سیزده دقیقه بامداد از یک جاده برفی و یک عالمه ترافیک بالاخره رسیدیم خونه آخ که چقدر خوب بود جاتون خالی..پنج شنبه ساعت هشت بیدار شدم باید می رفتم بانک اما خب تنبلی کردم و بی خیال بانک شدم بعد به مامان گفتم نهار با من هیچ ایده ای هم نداشتم بالا داشت توی آشپزخونه چای می خورد گفت خیلی وقته عدس پلو نخوردیم همه می دونند که من عدس پلو دوست ندارم ولی خب بابام دوست داره گفتم آیووا همین رو درست می کنم و دست به کار شدم سر یک ساعت همه چی ردیف شد فقط مثل قدیم های مامان کوفته ریزه درست نکردم همین طوری گوشت چرخ کرده رو با پیاز تفت دادم و بهش زعفرون زدم که مزه دار بشه حالا نوبت یک چایی تازه دم و کم رنگ بود برای رفع خستگی ناشی از پخت ناهار که سفارشی بابا بود ساعت یازده و نیم خواهرم زنگ زد که رفته کارواش و تا مار شست و شوی ماشین تموم بشه آماده باشم بریم استخر گفت دوستان و همکارانش هم هستند که خب خیلی هاشون رو می شناختم وسایلم رو بعد از مدت ها ریختم توی ساک و حاضر شدم از ساعت یک تا ساعت ۴توی آب بودم و حسابی رفرش شدم دوستای خواهرم فضول نیستند فقط وقت فال قهوه دور هم جمع شدیم بعدش من باز هم رفتم توی آب حیف که اجازه ورود گوشی نداشتیم وگرنه محیط استخر خدای استوری طوری بود.از استخر که اومدیم با حمید رفتیم تا اشکده فقط رفتیم که یکم حرف بزنیم اما چشم که باز کردم توی جاده بودیم با موزیک و سیگاریگ  کاسه اش دو تایی خوردیم من اصلا اش دوست ندارم فقط پیاز داغ خوردم کمی برف دیدیم بعد هم یک جا نشستیم حرف های خواهری و برادری زدیم از هم گلایه کردیم چایی خوردیم قلیون کشیدیم و اونقدر کنار آتیش گرم شدیم و خوش گذشت که قرار شد شام بخوریم و بعد از تموم شدن ترافیک برگردیم خلاصه که پنج شنبه بی نظیری بود چقدر توی راه خاطره برایم زنده شد.

فردا ظهر می خواهم برم سر یک قرار دوستانه بعد از مدت ها دلشوره دارم لباس هام رو مرتب گذاشتم فقط کفش هام رو باید واکس بزنم یادم باشه فردا اومدم خونه زود بیام ریز به ریز قرار دوستانه مون رو بنویسم.

پ.ن:

عشق، هميشه يكجور نيست،
مثل ما كه هميشه يكجور نميمونيم.
يه وقتايى "خيلى عاشقتم" گفتيم
و يه وقتهايى حاضر نشديم "مَنم دوسِت دارم" بگيم ..
عشق هميشه يكجور نيست،
ميشه گاهى از "كاش بيشتر بمونى" عشقو فهميد.. از اون ماشينى كه صداى دادو بيدادش كل خيابون رو برداشته بود اما ازش پياده نشد كسى ..‌
عشق هربار صورت جديدى داره اما كشف نميشه هربار، مث اونى كه بعد از چند سال ديديش و دير شناختيش. اگر مي تونستى بفهميش، وسط دعواها بغلش ميكردى.. اگه ميدونستى كه حتى بدترين حرفاش از عشق بود، اگه ذره اى به صورت هاى عشق باور داشتي، ميونتون امروز انقدر فاصله نبود، منو تو امروز انقدر از هم فاصله نداشتيم ..

باید عادت کنم به روزانه نویسی...
ما را در سایت باید عادت کنم به روزانه نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadeh002 بازدید : 106 تاريخ : جمعه 3 اسفند 1397 ساعت: 15:36