پاستیل نوشابه ای

ساخت وبلاگ

سلام 

هی می یام بنویسم هی نمیشه خوبم حوصله ام سر میره آشپزی می کنم یک عالمه کتاب بخشیدم رفت اصلاحات رساله ام رو انجام دادم و قرار شد ۱۲نسخه چاپ کنم همه چی به طرز اسرار آمیزی گرون شده دیگه از شنیدن دکتر کنار نام خانوادگیم ذوق نمی کنم به همین زودی برام عادی شد.این روز ها بیشتر دلخوشی ام خبر ها و بازخورد هایی است که از کانالم می گیرم ولی نوشتن ریز به ریز اینجا خیلی خوبه .هر شب قبل از خواب سه تا نامه می نویسم یکی رو می دونم همیشه جوابش سکوته ولی دوتای دیگه درجا جواب می دهند.

بعد از سه سال ماهی گلی توی تنگ مرد اسمش اسکندر بود سه روز چپکی افتاده بود کف تنگ و نفس نفس می زد بالاخره هم تموم کرد انگار که منتظر بهانه باشم یک دل سیر برایش گریه کردم سه سال مهمون خونه ما بود خودم خریده بودمش خیلی هم با هم رفیق بودیم ولی خب تموم شد دیگه خدا حافظ اسکندر جان.

برای مخاطب خاص :منم با خوندن کامنت تو باز چشم هایم پر از اشک شد هزار بار خوندمش هزار بار چه خوبه که تو هنوز هم اینجا رو می خونی ولی لعنت به دلتنگی لعنت به کار،لعنت به رضا صادقی اصلا لعنت به فاصله دوست دارم کامنت های طولانی بنویسی خیلی طولانی 

پ.ن: حقیقتاآدمیزاد گاهی از قوی‌بودن خسته میشه. دلش میخواد با خیال راحت آسیب پذیر و ضعیف و طفلکی باشه و بدونه یه نفر هست که مراقبشه.

باید عادت کنم به روزانه نویسی...
ما را در سایت باید عادت کنم به روزانه نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadeh002 بازدید : 97 تاريخ : شنبه 14 فروردين 1400 ساعت: 0:01