مرگ آدم های دوست داشتنی

ساخت وبلاگ

سلام 
تقویم روی میز رو از بیست و پنجم شهریور ورق نزده بودم دو ماه دیگه سال ۹۹تموم میشه من هنوز توی ۹۸گیر کردم این سال گند چرا تموم نمیشه ؟
مگه امروز یک شنبه نبود پس چرا این همه مثل جمعه می مونه حالم بهم میخوره از أین روزهای سنگین و کشدار چرا باید روز سنگینی که با گریه و عزاداری شروع شده با خبر مرگ ادامه پیدا کنه؟چرا این روزهای گند تموم نمی شوند یکی از خبرنگارهای اجتماعی که اتفاقا از اون خوب خوب هایش هم بود دیروز بر اثر گاز گرفتگی توی خونه اش فوت کرده و امروز هم در نهایت سکوت توی بهشت زهرا دفن شد خدایی به هیچی بند نیستیم چرا اسممون رو گذاشتند اشرف مخلوقات این همه بدو بدو این همه برو بیا و بگیر و ببند تهش هم  می میریم و تموم میشه شیده لالمی هم دانشجوی دکترای ارتباطات بود البته که خیلی معروف بود همین رو بگم که گزارش خوب گورخواب ها که یک عالمه سر و صدا به پا کرد گزارش این خانم دوست داشتنی بود که حالا نیست الان زیر یک عالمه خاک خوابیده خدایش بیامرزد .

میگه تو چرا هیچ وقت دلت برای من تنگ نمیشه؟گفتم چون رابطه مون کاریه نه عشق و عاشقی میگه تو برای همکارت دلت تنگ نمیشه ؟گفتم نه چرا باید دلم تنگ بشه؟بیشتر دوست دارم کارت رو درست و درمون انجام بدهی و کمتر من رو حرص بدهی میگه آزاده اصلا فکر نمی کردم این همه یبس باشی گفتم باشه تو فکر نکن فکر برای تو ریسکه این کارهای سخت رو به من بسپار حالا هم به جای پرت و پلا گفتن بلند شو برو گزارشت رو بنویس وقت رو تلف نکن والا به خدا.

هیچ وقت کاکتوس دوست نداشتم یعنی هیچ وقت دلم نمی خواست و نمی خواد گلدون کاکتوس داشته باشم از این مسخره بازی بعضی ها که یک عالمه گلدون فنچ و کوچولوی کاکاتوس هم دارند اصلا خوشم نمی اومد و‌نمی یاد نمی دونم این دوست نداشتن کاکاتوس از کجا می یاد ولی هیچ وقت با این گیاه ارتباط برقرار نکردم حالا بعد از مدت ها جلوی پنجره ایستادم ام و دارم به خونه ها آسمون خاکستری و تک و توک آدم هایی که از پیاده رو رد می شوند نگاه می کنم بچه ها هر کدومشون چند تا گلدون کاکتوس دارند که گذاشتند پشت پنجره این روزها از کوچکترین صدا حالم بد میشه از صدا متنفر شدم ولی دوست دارم نگاه کنم بی صدا و عمیق همه تصویرها رو ببلعم قرار نیست بعدها دلم برای این تصویر ها تنگ بشه تهران دوست داشتنی و خوشگل از این بالا زشت و بد قواره است با ساختمان هایی که فقط قد بلند کردند هیچ جذابیت بصری ندارند من تهران رو دوست دارم دلم برایش تنگ میشه مافیه چند روز برم مسافرت دلم برای آسمان خاکستری و هوای آلوده اش برای ترافیک همیشگیش تنگ میشه برای بچه های فال فروش و گل فروش سر چهار راه برای اون آقایی که شیشه ماشین پاک می کنه و اسکناس های  پنج تومنی رو بوس می کنه برای دخترهای ریز نقشی که سر چهار راه پارک وی اسفند خوش بو دود می کنند و فقط هم دور ماشین های شاسی بلند می چرخند من تهران رو دوست دارم اما دیگه دلم برایش تنگ نمیشه این روزها اونقدر اتفاق های بد دیدم اونقدر اخبار بد شنیدم که دیگه تهران رو دوست ندارم میخواهم برم از اینجا.

یکی از بهترین خبرنگارهای اجتماعی نویس بر اثر گاز گرفتگی فوت کرده شنبه و یک شنبه که امروز باشه در سکوت دفن شده همه اینستاگرام و توییتر و فیس بوک و تلگرام شده عکس های شیده لالمی این روزگار گند چرا تموم نمیشه چند نفر دیگر رو باید از دست بدهیم تا بس باشه خدایا کوشی من خیلی حالم گرفته است خیلی برایش صلوات بفرستید جوان بود و پر شور با یک عالمه نقشه های رنگی برای آینده آینده ای که هیچ وقت از راه نرسید جایگاهش بهشت باشه دختر گزارش نویسی درجه یک. 

دیگه از کرونا نمی ترسم حالا بابا و مامان هم بیشتر رعایت می کنند خودم شدم یک آزاده خسته خسته از آدم ها خسته از کتاب خوندن خسته از توضیح دادن.

میگه افتادم زمین یکهو سرم گیج رفت و نفهمیدم چی شد من این طرف قلوپ قلوپ اشک می ریزم که دستم کوتاهه از آزاده ناتوان متنفرم میگه خوبم ولی صدایش توی وویسی که فرستاده گیج و گنگ و خواب زده است از دست من هیچ کاری بر نمی باد هیچ کاری حتی دیگه زبانم به دعا کردن هم نمی چرخه لعنت به این همه فاصله لعنت به کرونا لعنت به آزاده ناتوان .

خوب ترین اتفاق این چند وقت لوگو کانالم بود همه اش از یک ایده کوچولو شروع شد گفتم دوست دارم لوگوم رو عوض کنم حالا که خبرهایش یک کا ویو میخوره بهتره لوگوش رو عوض کنم و عصر همون روز نشستیم به اتود زدن دوست داشتم رنگ زرد رو داشته باشه چند تا طرح داد دوست نداشتم این چیزی که الان هست رو خودم انتخاب کردم موند و نهایی شد برای  کانال خبریم بعد هم قرار شد لوگو رو نگه دارم و سر یک فرصت خوب عوض کنم برای من که عاشق چهار شنبه ها هستم چه فرصتی بهتر از اولین چهارشنبه ای که قرار بود از راه برسه باورم نمیشه کانال خبریم تنها دلخوشی این روزهای خاکستریم شده باشه.

چقدر خوندن کامنت هاتون رو دوست دارم مینو جان مرسی که همیشه همراهی عزیر دلم تیلو دلم برای تو هم تنگ شده مرمر جان ممنونم که برایم ادی تلگرامت رو گذاشتی آقای ایکس من خیلی بزرگم خیلی زیاد تو هنوز جا داری جوانی کنی ولی من در آستانه میان سالی ام فرزندم  سهیلا جون ممنونم که همیشه یک عالمه پیام ازت دارم دلم به این کامنت ها خوشه دوستتون دارم و از راه دور روی ماه همه تون رو می بوسم.

پ.ن:من هیچ وقت در زندگیم نومید نبودم. همیشه ته  ته بدترین خستگیها و مشکلاتی که همه تاب و توانم رو گرفته بودند، دوباره دستام رو گذاشتم زانوم و بلند شدم. همیشه تو تاریک ترین شبهام، اسکارت اوهارا وار به خودم گفتم حالا فردا، فردا بهش فکر می کنم. اما این روزها یه جور عجیبی وا دادم. یه جور عجیبی تسلیم شدم و دیگه هیچی واسم مهم نیست، فقط شب می خوام که روز شه، روز رو سپری می کنم که شب شه. می دونم حالم خوب نیست و نمی خوام هیچ تلاشی کنم خوب شم. یه جور آرامش بخشی!حالم بده، اونجوری که می دونی دیگه همه چی تمومه، بعد با یه نفس عمیق کشیدن، تسلیم میشی. یه جور عجیبیم. یه جور ترسناکی عجیبم.

باید عادت کنم به روزانه نویسی...
ما را در سایت باید عادت کنم به روزانه نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadeh002 بازدید : 98 تاريخ : شنبه 14 فروردين 1400 ساعت: 0:01