خدا حافظ سال ۹۹

ساخت وبلاگ

سلام
رسیدم به روز آخر سال ۹۹ اصلا فکر نمی کردم یک سال بتونم انتظار بکشم که آخرش هم هیچی به هیچی بشه دو روزه دارم با خودم کلنجار می روم که بنویسم اما هر بار یک عالمه پست نیمه کاره توی ذهنم می نویسم و همه چی رو به امان خدا رها می کنم از کلاس های آنلاین متنفرم پنج جلسه هست که اصلا وویس های کلاس رو باز نکردم بقبه جلسه ها رو هم فقط گوش دادم هیچ‌ کدوم از مبحث های کلاس رو یادداشت برداری نکردم که بعدا یادم بمونه الان جا داره که بنویسم این منم آزاده ای بی انگیزه در آستانه قرنی جدید.

هنوز توی سال ۹۸گیرکردم  چطور رسیدیم به سال ۹۹ و تموم شد هر بلایی که فکرش رو بخواهم بکنم توی این دو سال گذشته به سرم اومده و هی دعوت شدم به صبور بود و صبر کردن از ابن واژه صبر داشته باش دیگه حالم داره بهم میخوره می خواستم این بار از یک جای جدید براتون پست بنویسم ولی باز هم نشد کرونا همه کاسه و کوزه هامون رو بهم ریخت از توی سایه دارم به اتفاقات و تغییر و تحولات زندگی خودم و دوستانم نگاه می کنم .

سال ۹۹ استارت یک زبان جدید رو زدم اون هم خیلی اتفاقی یک عالمه آدم جدید وارد زندگیم شدند اما در حد و اندازه همون آدم رهگذر باقی ماندند هیچ وقت با هیچ کدومشون صمیمی نشدم و ازکرده خود دلشادم سال ۹۹یک عالمه دوست خوب رو از دست دادم مرگ بینمون فاصله انداخت آدم هایی که حالا حالاها نباید می مردند و انگیزه داشتند برای زندگی کردن دلم هنوز هم برای روح الله تنگ میشه توییت های آیت رو که می خونم و دلتنگی هایش رو شریک می سوم  باورم نمیشه سهیل دیگه نیست کی فکرش رو می کرد عروس خانم سر یک سال نشده بشه بیوه دام برای پختذرو پسر علی می سوزه که خیلی زود بالای آرام و بی حاشیه شون رو از دست دادند پنج شنبه آخر سال فهیمه رفته بود بهشت زهرا سر خاک شیده چقدر مرگ خود خواسته شیده حرف داشت یعنی یک دوست هم نداشت که باهاش درد دل کنه که مرگ رو انتخاب نکنه که سبک بشه که هنوز هم باشه.سال ۹۹دفاع کردم و دکتر شدم خودم هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم که یک زمانی اونقدر خبر و گزارش و مقاله و سر مقاله و یادداشت های یکهویی پونصد کلمه ای بنویسم که بشم دکتر این همه خبر و یادداشت روزهای آخر سال عکس تحریریه ها رو می دیدم چشم هایم پر از اشک میشد ولی نمی تونستم  با کسی حرف بزنم بگم چی شد اون همه شور اون همه پول اون همه اتفاق دو سال گذشت دو سال سخت دو سال وحشتناک دو سال سرشتر از استرس و انتظار. 

قفلی زدم روی موزیک «سال بی بهار »محسن چاووشی و توی تاریکی و روشنایی اتاق اشک می ریزم امسال اندازه یک نقطه هم برای نوروز و تحویل سال نو انگیزه ندارم.راستی دیشب خواب دیدم رفتم دانشگاه تعطیل بود ولی بچه ها حضور داشتند رفتم طبقه آخر یک ویو خیلی بی نظیر داشت  یک عقاب با بال هایی که توی افتاب رنگ سبز کله غازی بود یکهو پرواز کرد توی عمرم عقاب ازاون فاصله نزدیک ندیده بودم خیلی ابهت داشت یک زمین گندم زار هم بود. نمی دونم تعبیر داره یا نه ولی همه غصه های دنیا باهم توی دلم تلنبار شده است.

وارد یک صده جدید میشیم سال نو مبارک تون باشه مرررسی که همچنان همراه من هستید .

پ.ن:‏یه‌سری چیزا هست که حتی نمیتونی بری جلو آیینه درباره‌شون با خودت حرف بزنی و دلیلو منطق براشون بیاری؛از جاهایی که نرفتی، روزایی که نخندیدی، دوست‌داشتنایی که تجربه نکردی، همه روزایی که از هم‌سن و سالات عقب بودی و فک میکردی متفاوت بودن میتونه روزای قشنگتری رو خلق کنه:))

باید عادت کنم به روزانه نویسی...
ما را در سایت باید عادت کنم به روزانه نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadeh002 بازدید : 43 تاريخ : شنبه 14 فروردين 1400 ساعت: 0:01