تولد عید شما مبارک

ساخت وبلاگ

سلام
اسفند چقدر زود گذشت تنها دو روز دیگه مونده تا اسفند تموم بشه و با خودش سال ۱۴۰۱ رو ببره برن توی خاطره ها،چند وقت پیش نوشتم که من انگار موندم توی سال ۹۸همه این روزها فکر می کردم که روزهای آخر سال ۹۸هستیم چرا دروغ ۹۹رو هم یادم هست از روزهایی که صبح آفتاب نزده می رفتم کتابخونه ملی تا کارهای رساله ام رو انجام بدهم و استرس وحشتناک دفاع و چهار حرفی بامزه ای که اومد نشست کنار این و فامیلم و شدم دکتر ولی بخدا اصلا ۱۴۰۰رو یادم نیست اصلا کی اومد کی رفت خاطره شد سال ۱۴۰۱ برای همه مون سخت بود اعتراضات و بکش بکش ها و زندانی شدن ها محدود شدن اینترنت و ادامه دار شدنش و اوضاع وحشتناک اقتصادی به هیچ کدوم از برنامه های امسالم نرسیدم از مهر ماه همه چی رو رها کردم به امان خدا شدم یک آزاده خمود و مچاله شده و ترسیده امسال زیاد شمال رفتم زیاد مسافرت یک روزه خودم رو دعوت کردم ولی ترسوتر بدون هیاهو تر امسال هم نشد که برم شفق قطبی ببینم موهام بیشتر سفید شدند حالا دیگه یاد گرفتم زیاد عجول نباشم من نخواستم ولی روزگار باعث شد صبورتر باشم

اینجا زیاد از خواهرزاده هام نوشتم خواهر زاده ام داره عروس خانم میشه و من پا به پای مامانش اونقدر استرس دارم که یک وقت هایی فکر می کنم دو دقیقه دیگه سکته میکنم از این حجم استرس واقعا هم فکر می کنم دختر خودمه فقط با این تفاوت که من نزاییدمش انشالله که همه دختر و پسر ها خوشبخت بشوند الهی آمین.

امسال اصلا حال و هوای عید رو ندارم تجریش گردی و چرخ زدن لابه لای دست فروش های ولی عصر هم حالم رو خوب نکرد تلخی روزهایی که گذروندم اونقدر زیاد و پر رنگ بوده و هست که هر چقدر پیاده راه میرم به جای کم شدن خشمم بیشتر غصه دار میشم چه بر ما گذشت و این تروما های وحشتناک روحی و روانی کی قراره درمان بشه خدا می دونه در هر حال گذر ایام اجتناب ناپزیره زمان منتظر ما نمی مونه و حرکت می‌کنه فصل ها از پس هم میان و می‌روند ای کاش احوالمون هم تغییر می کرد کنی خوشحال تر می‌شدیم.

پ.ن:ولی واقعا اهمیتی نداره چه اتفاقی می افته
من قشنگ ترین روزای زمستون رو دیدم
زشت ترین شبای تابستون جلو چشمام بود
بدترین قهوه ها و بهترین چایی هارو تو بهترین و بدترین کافه ها خوردم
با مزخرف ترین آدما گشتم و دنبال بهترین آدما اینور اونور رفتم
با فیلمای کمدی گریه کردم و به عشق رومئو ژولیت خندیدم
کارای بی اهمیت زیادی انجام دادم که از هیچ کدوم هیچ وقت پشیمون نشدم،
من گند زدم ولی خودم درستش کردم،
الان تو این لحظه نه خوشحالم و نه ناراحت ؛
می دونم هیچ چیزی اهمیتی نداره !!

باید عادت کنم به روزانه نویسی...
ما را در سایت باید عادت کنم به روزانه نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadeh002 بازدید : 69 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 18:57